باز باران با ترانه
باز باران بی ترانه ..... باز باران بی ترانه با تمام بی کسی های شبانه می خورد بر مرد تنها می چکد بر فرش خانه باز می آید صدای چک چک غم باز ماتم ..... من به پشت شیشه تنهایی فتاده نمی دانم .نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست ..... نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند که آن کودک که زیر شلاق باران سخت می لرزد کجای ذلتش زیباست .... نمی فهمم... کجای اشک یک بابا که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران به روی همسر و پروانه های مرده اش آرام باریده کجایش بوی عشق و عاشقی دارد.... نمی دانم .... نمی دانم چرا مردم نمی دانند که باران عشق تنها نیست صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست کجای مرگ ما زیباست ..... نمی فهمم .... یاد آرم روز باران را یاد آرم مادرم در کنج باران مرد کودکی 10 ساله بودم می دویدم از برای نان .... مادرم افتاد ..... مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان میداد فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود.... نمیدانم ... کجای این لجن زیباست .... بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست .... و باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست .... و باران منو تو درد و غم دارد خدا هم خوب میداند که این عدل زمینی عدل کم دارد ..... تقدیم به همه کسایی که تو قسمت های فقیر نشین جامعه زیر دست همه پلودارا و ظالما دارن جون میدن ....... خواهشا کپی میکنین مشکلی نداره فقط با ذکر منبع کپی کنین . منبع black boy